نوستالژی: به بهانه مهر...
یادم نمی رود، گریه میکرم، نه اینکه لوس بار آمده بودم،نه! نمیدانم، اصلا انگار وقتی قرار است دنیای بزرگتری را آغاز کنیم، گریه همسفر راه است، مثل نوزادی که ترس از دنیای جدید او را به گریه وا میدارد... اما خیلی زود سرگمیِ بازی با همکلاسی ها از خاطرم برد هر آنچه را باید می برد... دویدن در حیاط مدرسه کم کم شروعی شد برای دوندگی در زندگی و پا نهادن به جمع بزرگسالان و فهمیدن اینکه همیشه آن چیزی که دوست داری آن چیزی نیست که صلاحت در آن باشد...
کلام را خلاصه کنم، اینگونه دبستان شهید رجاییِ آن موقع با آن ساختمانِ سنگیِ قدیمی و با آن کلاسهای جدیدتری که جدا از ساختمان اصلی بنا شده بود و یک سرسره و تاب در گوشه حیاط آغاز گر سیری جدید در زندگی در مسیر زندگی ام گردید...
روز های مدرسه چند نفری، بازی کنان از کوچه های تنگ مسیر مدرسه را میگذراندیم و البته گاهی همراه با شیطنت و دعوا!
5 سال به همین روال گذشت، حالا بزرگتر شده بودم و داستان فرق می کرد، حساب کرده بودم فاصله خانه ما تا مدرسه به اندازه 3 آیه الکرسی بود که اغلب صبح ها میخواندم، هفته های ظهری هم نماز جماعت را خودمان می خواندیم به امام جماعتی خود بچه ها...چه امام جماعت هایی!!!
چه روزهایی بود خنده ها و گریه ها، هنوز یادم هست عقوبت پاسخ 12 به پرسش 3 ضربدر 6 را! آخر من در عین شیطنت فراوان، رتبه اول کلاس بودم و همشه از چوب معلم جسته بودم و این فرصت ها همیشه دست معلم ها نمی افتاد!
آن روز ها از قلم بدست گرفتن اکراه داشتم، به بهانه خستگی یک خط در میان از زیر مشق نوشتن جاخالی میکردم! سلیقه ام هم بد نبود، مشق هایم به تابلو نقاشی نزدیک تر بود تا تمرین درس! البته به صدقه سری مادر و خواهرم!!! آنوقت ها فکر آن هم به مخیله ام نمی آمد که روزی آنقدر جسور شوم که قلم بدست بگیرم و با نثری سطح پایین ، خود را وبلاگنویس بنامم و قلم بر انتقاد بفرسایم... هدف امر به معروف است اما این را خوب می دانم که چیزی برای گفتن ندارم جز آیات و روایات...
گاهی حرف دلت را دیگران چه خوب بیان می کنند..."صاحب خانه" ی وبلاگ ما که انشاالله در هفته های آینده بیشتر با او آشنا خواهید شد بیان میکند:
« دوباره موسم پاییز رسید و فصل شروع درس و بحث، با آن حال و هوای غریبش. همزمانی زیباترین فصل سال با شروع بهار علم آموزی، زمانی که مهر معلمان و باغبانان بوستان مدارس با مهر آفرینش درهم می آمیزد تا کودک و جوان، خرم از این مهر استاد و طبیعت نفسی تازه کنند و با اراده هایی محکم تر قدم در راه تعلیم و تربیت نهند. اما آیا می توان خرسند بود که شروع خزان آفرینش با شروع بهار تزکیه نیز همزمان شده است؟
اصلا قبل از آن باید به این سوال پاسخ داد که آیا تربیت و تزکیه جایی در نظام آموزشی مدرسه و دانشگاه ما دارد که بخواهیم دنبال ابتدا و انتهایش بگردیم و در مورد بهار و خزانش صحبت کنیم ؟
تقدم تزکیه بر تعلیم آنقدر هست که خداوند به پیامبر خلیل الرحمانش که تعلیم را بر تزکیه مقدم داشته بود تلنگری بزند و او را خطاب قرار دهد که:
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ و َیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ ، حتی اگر این علم ، علم حکمت باشد!
زمانی که حداکثر عملکرد ما برای تزکیه ی ضمن آموزش، چند کلاس پرورشی آبکی و چند واحد دروس معارف با نثری سنگین و بعضا غیر کاربردی باشد، آیا می توانیم باز هم ادعا کنیم که تزکیه در سیستم آموزشی ما جایی دارد؟
اگر به موازات رشد چشم گیر علمی مان که چشم جهانیان را خیره کرده است رشد تربیتی نیز یافته بودیم، آیا نمیتوانستیم جامعه ای که میتواند الگو قرار گیرد را به جهانیان عرضه کنیم و سبک زندگی اسلامی خود را به رخ آنان بکشیم؟ اصلا آیا اصل و و فرع را جابجا نکرده ایم؟ در جایی که امثال طهرانی مقدم ها راه صعب العبور یافتن فرمول مرتبط با ساخت موشک را با میانبر اعتکافی سه روزه در حرم امام رضا (ع) طی می کنند، آیا باز هم می توان منکر این شد که نظام تربیتی مبتنی بر پرورش روح از اوجب واجبات در وضعیت کنونی جامعه ما است؟
بگذارید منتظر اجرای سند تحول چشم انداز آموزش و پرورش باشیم ، هرچند شاید این تحول باید از نام این وزارت خانه آغاز شود و به وزارت « تعالی و تعلیم » تبدیل شود تا بتوان بعد از تغییر قالب منتظر تغییر محتوا بود.»
پانوشت:
کاش میشد "غم و غصه ها "را به برگ درختان آویخت...امید دارم "برگ ریزان" شود
- ۹۲/۰۷/۰۵