وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ...

هُــرمان به معنی هوش و ذکاوت

نوستالژی: به بهانه مهر...

جمعه, ۵ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۰ ق.ظ


یادم نمی رود، گریه میکرم، نه اینکه لوس بار آمده بودم،نه! نمیدانم، اصلا انگار وقتی قرار است دنیای بزرگتری را آغاز کنیم، گریه همسفر راه است، مثل نوزادی که ترس از دنیای جدید او را به گریه وا میدارد... اما خیلی زود سرگمیِ بازی با همکلاسی ها از خاطرم برد هر آنچه را باید می برد... دویدن در حیاط مدرسه کم کم شروعی شد برای دوندگی در زندگی و پا نهادن به جمع بزرگسالان و فهمیدن اینکه همیشه آن چیزی که دوست داری آن چیزی نیست که صلاحت در آن باشد...

کلام را خلاصه کنم، اینگونه دبستان شهید رجاییِ آن موقع با آن ساختمانِ سنگیِ قدیمی و با آن کلاسهای جدیدتری که جدا از ساختمان اصلی بنا شده بود و یک سرسره و تاب در گوشه حیاط آغاز گر سیری جدید در زندگی در مسیر زندگی ام گردید...

روز های مدرسه چند نفری، بازی کنان از کوچه های تنگ مسیر مدرسه را میگذراندیم و البته گاهی همراه با شیطنت و دعوا!

5 سال به همین روال گذشت، حالا بزرگتر شده بودم و داستان فرق می کرد، حساب کرده بودم فاصله خانه ما تا مدرسه به اندازه 3 آیه الکرسی بود که اغلب صبح ها میخواندم، هفته های ظهری هم نماز جماعت را خودمان می خواندیم به امام جماعتی خود بچه ها...چه امام جماعت هایی!!!

چه روزهایی بود خنده ها و گریه ها، هنوز یادم هست عقوبت پاسخ 12 به پرسش 3 ضربدر 6 را! آخر من در عین شیطنت فراوان، رتبه اول کلاس بودم و همشه از چوب معلم جسته بودم و این فرصت ها همیشه دست معلم ها نمی افتاد!

آن روز ها از قلم بدست گرفتن اکراه داشتم، به بهانه خستگی یک خط در میان از زیر مشق نوشتن جاخالی میکردم! سلیقه ام هم بد نبود، مشق هایم به تابلو نقاشی نزدیک تر بود تا تمرین درس! البته به صدقه سری مادر و خواهرم!!! آنوقت ها فکر آن هم به مخیله ام نمی آمد که روزی آنقدر جسور شوم که قلم بدست بگیرم و با نثری سطح پایین ، خود را وبلاگنویس بنامم و قلم بر انتقاد بفرسایم... هدف امر به معروف است اما این را خوب می دانم که چیزی برای گفتن ندارم جز آیات و روایات...

گاهی حرف دلت را دیگران چه خوب بیان می کنند..."صاحب خانه" ی وبلاگ ما که انشاالله در هفته های آینده بیشتر با او آشنا خواهید شد بیان میکند:

« دوباره موسم پاییز رسید و فصل شروع درس و بحث، با آن حال و هوای غریبش. همزمانی زیباترین فصل سال با شروع  بهار علم آموزی، زمانی که مهر معلمان و باغبانان بوستان مدارس با مهر آفرینش درهم می آمیزد تا کودک و جوان، خرم از این مهر استاد و طبیعت  نفسی تازه کنند و با اراده هایی محکم تر قدم در راه تعلیم و تربیت نهند. اما آیا می توان خرسند  بود که شروع خزان آفرینش با شروع بهار تزکیه نیز همزمان شده است؟

اصلا قبل از آن باید به این سوال پاسخ داد که آیا تربیت و تزکیه جایی در نظام آموزشی مدرسه و دانشگاه ما دارد که بخواهیم دنبال ابتدا و انتهایش بگردیم و در مورد بهار و خزانش صحبت کنیم ؟

تقدم تزکیه بر تعلیم آنقدر هست که خداوند به پیامبر خلیل الرحمانش که تعلیم را بر تزکیه مقدم داشته بود تلنگری بزند و او را خطاب قرار دهد که: 

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ و َیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ  وَ إِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ  ، حتی اگر این علم ، علم حکمت باشد!

زمانی که حداکثر عملکرد ما برای تزکیه ی ضمن آموزش، چند کلاس پرورشی آبکی و چند واحد دروس معارف با نثری سنگین و بعضا غیر کاربردی باشد، آیا می توانیم باز هم ادعا کنیم که تزکیه در سیستم آموزشی ما جایی دارد؟

اگر به موازات رشد چشم گیر علمی مان که چشم جهانیان را خیره کرده است رشد تربیتی نیز یافته بودیم، آیا نمیتوانستیم جامعه ای که میتواند الگو قرار گیرد را به جهانیان عرضه کنیم و سبک زندگی اسلامی خود را به رخ آنان بکشیم؟ اصلا آیا اصل و و فرع را جابجا نکرده ایم؟ در جایی که امثال طهرانی مقدم ها راه صعب العبور یافتن فرمول مرتبط با ساخت موشک را با میانبر اعتکافی سه روزه در حرم امام رضا (ع) طی می کنند، آیا باز هم می توان منکر این شد که نظام تربیتی مبتنی بر پرورش روح از اوجب واجبات در وضعیت کنونی جامعه ما است؟

بگذارید منتظر اجرای سند تحول چشم انداز آموزش و پرورش باشیم ، هرچند شاید این تحول باید از نام این وزارت خانه آغاز شود و به وزارت  « تعالی و تعلیم » تبدیل شود تا بتوان بعد از تغییر قالب منتظر تغییر محتوا بود.»

 

پانوشت:

کاش میشد "غم و غصه ها "را به برگ درختان آویخت...امید دارم "برگ ریزان" شود

 

  • هـُـــــــــــــــرمان

نظرات  (۴)

  • یاد یاران
  • سال 60،اوایل جنگ،بدو ورود ما به دبستان بود.در کنارآموزش الفبا،مباحث دینی وجنگ،جبهه،شهادت و تکلیف تدریس میشد.که نه انگار6 سال بلکه 60 ساله بودیم!بابا آب داد ما همون بابایی که به جبهه رفت وبرای دفاع ازدین تشنه لب شهیدشد! هیچ وقت آن مرد در باران نیامد که هنوز منتظریم!!!کلاس دوم با احساس پاک کودکانه ،چند خطی نامه برای رزمنده ها نوشتم،جوابم پس از مدتی رسید!رزمنده سیدحسن رادمنش در قالبی زیبا وصف الحال جبهه را درچند صفحه نوشته بود.سالها گذشت،بارها نامه را خواندم ،چه شبها که بااشک خابیدم.چه حال غریبی؟خود مکتب تزکیه بود وبس
    پاسخ:

    شما اون موقع یه مکتب انسان سازی داشتید بنام "دفاع مقدس"... خوشا به حالتون

    زمان مدرسه رفتن ما هم موقع برگشت شهدا بود از جنگ... وقتی اشک چشم پدر و مادر و معلم ها مون موقع تشییع پیکر شهدا می دیدیم، وقتی حال و روز خانواده مقودین رو میدیدیم، وقتی می فهمیدیدم که اونی که اینجوری برگشته کی بوده؟ وقتی خودمون رو جای اون تکه استخوان ها میذاشتیم... اونجا بود که تازه معنی این مفاهیم برامون روشن میشد. اما نگرانی من و امثال من اینه که چرا نوجونای امروز با این مفاهیم غریبن؟ چرا غالب خانواده های نو تشکیل نمی تونن این مفاهیم رو منتقل کنن؟ غیر از اینه که امثال من و شما بعد از دفاع مقدس توی همین نظام آموشی تحصیل کردیم؟

    در مورد تزکیه هم پیشنهاد میکنم مجموعه سخنرانی های استاد پناهیان رو با همین موضوع گوش کنید.

    اما در مورد اون نامه ، دوستان ما دارن یادگاری های شهدا و رزمندگان رو آرشیو میکنن... هرکی یادگاری ای از جبهه داره پیام خصوصی بذاره دوستان خدمت می رسن و چند دقیقه ای امانتی رو پس میدن مخصوصا اگر بصورت کاغذی باشه مثل عکس و...( ویژه اهالی شریف سروستان)

    سلام،داداش دنبال چی میگردی؟ازسند تحول،چه چشم اندازی میخای؟کوه،دشت،صحرا!سندی که منگوله نداره به چه درد میخوره؟یه کاغذ پاره که فقط مسیر بروکراسی اداری رو پر میکنه!طومار بلند بالایی که هرساله معطوف میشه به تغییر مباحث کتابای درسی به جای محتوای فرهنگی وارزشی؟!تازه معلم بیچاره باید تعطیلیش رو بزاره برا کلاسای ضمن خدمت ،شاید بتونه دروس تغییر یافته رو نصفه ونیمه تدریس کنه؟!راستی کشک کیلو چند؟شما میدونید؟!
  • یاد یاران
  • جواب چراهاتون رو اینطوری بدم،راهکارهای اصولی وارزشی مذهبی من وشما گردوغبار فراموشی گرفته وخیلی از هم نسلای به ظاهر معتقد هم که دستی برآتش دارند،همرنگ جماعتی شدن که گوششون بدهکار شنیدن دغدغه ی هویت جوانها نیست!؟مدیران ارشد باسرعت تکنولوژی وارد میکنند بدون درنظرگرفتن مضرات صنعتی شدن بدون ریشه فرهنگی!کسی به معرفت دینی نسل آینده ساز کاری نداره ،این سهل انگاری از خانواده شروع ودرجامعه به تکامل میرسه!؟
    پاسخ:
    با شما موافقم

    امیدوارم برگ ریزان غصه هایتان به شکوفه باران بهاری منتهی شود.

    بهاری وسبز باشید