سلسله مباحث مبانی اندیشه اسلامی (2)
به نظر شما راه های رسیدن به خدا به تعداد دین های موجوده؟
یعنی همه دین ها حق و موجب رستگاری هستند؟
واضح تر این که این درسته که حقیقت مختص دین یا مذهب خاصی نیست و همه ادیان یه مقداری از حقیقت برخوردارند؟
اول یه دقیقه به جواب سوالات فکر کنید و اگه خواستید جواب ما رو هم بدونید به ادامه مطلب برید.
پلورالیسم دینی دیدگاهی کلامی در الهیات مسیحی در باب مسئله تعدد ادیان هست که همه دین ها رو معتبر، حق و موجب رستگاری میدونه. بر اساس این نگرش، حقیقت به دین یا مذهب ویژه ای اختصاص نداره و همه دین ها بهره ای از حقیقت دارند و راهی به سوی حق هستند.
این که این نگرش از کجا اومده داستان جالبی داره که حیفم میاد ازش رد بشم. پیشینه این نگرش از این قراره:
دین رسمی یهودیت و مسیحیت در مورد رستگاری انسان دیدگاهی انحصار گرایانه داره و مسیحیان سنتی معتقد هستند که رستگاری انسان تنها از راه ایمان به الوهیت و ربوبیت عیسی (ع)، فرزند خدا و مرگ فدیه وار او محقق میشه. یهودیان هم این نگرش افراطی و انحصارگرایانه رو در مورد دین خودشون دارند.
قرآن در آیات 111 و 113 سوره مبارکه بقره در مورد این ادعای اونا این طوری میگه:
111 بقره: وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
آنها گفتند: «هیچ کس، جز یهود یا نصاری، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.» این آرزوی آنهاست! بگو: «اگر راست میگویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید!»
113 بقره: وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
یهودیان گفتند: «مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند»، و مسیحیان نیز گفتند: «یهودیان هیچ موقعیتی ندارند (و بر باطلند)»؛ در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را میخوانند (و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند) افراد نادان (دیگر، همچون مشرکان) نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، در باره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری میکند.
این دیدگاه اونقدر تنگ نظرانه شد که اکثر آدم ها رو از در بهشت می روند و فقط می گذاشت یه عده محدودی از لای در بهشت بروند تو!!! حتی از دیدگاه مسیحیان همه کسانی که قبل از عیسی (ع) زندگی می کردند یا کسانی که اصلا این پیام مسیحیت به اونا نرسیده رستگار نمیشن!!! به اعتقاد مسیحیان، همه انسان ها گناهکارند و در گناه آدم که به خاطر اون از بهشت رانده شد سهیم اند. بار گناه همیشه بر دوش انسان سنگینی می کرد تا این که عیسی که فرزند خدا و تجسم خداست به صلیب آویخته شد! ایمان به الوهیت عیسی و مرگ فدیه وار او وسیله ای برای اینه که انسان مشمول عفو و بخشایش الهی قرار بگیره و به رستگاری برسه!!! از اون جالبتر اینه که حضرت ابراهیم و حضرت موسی (ع) که از اولیای دین مسیحیت به شمار میان به بهشت راه نیافته اند بلکه در مکانی به نام « لیمبو» که بین بهشت و جهنم قرار داره منتظر هستند تا این که روز قیامت حضرت عیسی بیاد و اونها رو آزاد کنه و به بهشت ببره!!!
افراطی و غیر عقلانی بودن این نظریه اونقدر زیاد بود که صدای خود متکلمان معاصر مسیحی رو در آورد و اونا رو به واکنش وادار کرد که 2 تا از این واکنش ها قابل تامل هستند.
1- واکنش شمول گرایان 2- واکنش حامیان پلورالیسم دینی
شمول گرایان در بهشت رو کمی بازتر کردند و صالحان غیر مسیحی رو هم رستگار دونستند. اونا گفتند که کسایی که غیر مسیحی هستند و درستکار باشند و بر اساس اصول مسیحی رفتار کنند رو «افتخارا» مسیحی به حساب می آوریم و میشه اونا رو هم تو بهشت راه داد.
بعضی های دیگه مثل جان هیک از اون طرف پشت بام افتادند و ادعا کردند که در بهشت به روی همه بازه و هر یک از ادیان بهره ای از حقیقت دارند و راهی به سوی حق هستند و هر کس با هر عقیده و دینی میتونه به بهشت راه پیدا کنه. ( که این شد پلورالیسم دینی )
آموزه های پلورالیسم دینی
خود آقای جان هیک پایه های پلورالیسم دینی رو مستحکم کرد و ویژگی های پلورالیسم دینی رو این طوری بیان کرد:
1- هر کسی میتونه با هر عقیده ای وارد بهشت بشه. به شرط این که از راه یکی از ادیان، به حق توجه کنه.
2- رستگاری یعنی دگرگونی توجه از خود به سمت حق.
3- گوهر دین توجه به حق است و عقاید، ایمان و اعمال دینی و مراسم عبادی نقش فرعی و ثانوی در دین دارند.
4- ایمان دینی بر اساس تجربه دینی قابل قبول میشود، نه بر اساس استدلال عقلی.
5- برخی آموزههای کتاب مقدس رمزی است و باید تفسیری نوین از آنها ارائه داد.
6- دین حق یا صراط مستقیم امری موهوم هست، همه ادیان حق هستند و به واقعیت نهایی رهنمون می شوند. پس استدلال عقلی برای ترجیح یک دین به سایر ادیان قابل تردید هست.
7- بر اساس اصول اخلاقی لیبرالیسم، تعصب و احکام خشن ادیان مردود است و باید از اجرای شریعت در این موارد جلوگیری کرد.
و چند مورد دیگه...
در اینجا یک مشکل بزرگ برای پیروان این نگرش بوجود آمد: چگونه می توان تمام نگرشهایی که ادیان و مکاتب گوناگون درباره حق می دانند صادق دانست درحالی که بسیاری از آنان با یکدیگر متناقض اند و با هم جمع نمی شوند؟ مثلا در مسیحیت تثلیث (پدر، پسر، روح القدس) مطرح هست و در اسلام و یهود توحید.
هیک برای حل این مشکل معرفت شناختی از معرفت شناسی کانت کمک می گیرد و پدیده و پدیدار را از یکدیگر متمایز می کند. بر اساس این نگرش پدیده و واقعیت فی نفسه اشیا دست نیافتنی و غیرقابل شناخت است و هرکس واقعیت را آنچنان که بر او پدیدار می شود درک می کند . پیروان هر آیینی حق را همانگونه که بر آنها پدیدار می شوند توصیف می کنند و توصیف های به ظاهر متعارض و متناقض توصیف یک واقعیت است. هرکس از منظر خود و بر اساس فهم خود برداشتی از آن دارد. از این رو همه آنها به رغم تعارض و تناقض هایشان درست هستند. برای این دلیل خودش هم یه یک مثال از مثنوی مولوی میاره...
اشکالات پلورالیسم دینی:
1- این نگرش مستلزم شکاکیت یا نسبیت است؛ زیرا بر اساس آن، واقعیت فی نفسه دست نیافتنی است. معرفت تابع پدیدارها و نمودهاست، نه پدیده ها و بودها. هرکس واقعیت را آنچنان که بر او پدیدار می شود درک می کند، نه آنچنان که هست. بدین ترتیب راه معرفت حق و واقعیت فی نفسه او بر انسان مسدود است.
آنها در قبال پذیرش این دیدگاه و برای باز کردن درب بهشت به روی همه انسان ها هزینه سنگینی پرداخت کردند و به شکاکیت گردن نهادند درحالی که رستگاری انسان ها بر اساس آموزه اسلام محتاج چنین خطری نیست.
از طرف دیگر آنها از چه راهی دریافته اند که واقعیتی هست و میان آنچه هست و آنچه پدیدار می گردد، تمایز وجود دارد، درحالی که شناخت واقعیت ها را مسدود می کنند؟
2- در این نظریه با تکیه بسیار بر ایمان، از بعد عمل و شریعت در دین غفلت شده است. این نظریه در بعد عقاید، آموزه هایی را که ادیان آنها را از مقومات خود تلقی می کند و نیز در بعد احکام و اخلاق بسیاری از عبادات، مناسک و احکام عبادی و اخلاقی ادیان را نادیده میگیرد و بدین ترتیب به تقطیع ادیان می پردازد.
3- این نگرش بخش هایی از دین را نادیده می گیرد و بر ایمان و احساس شخصی تکیه می کند و گوهر دین را تجربه دینی تلقی می کند.
و...
کاملا با ربط1: یه جایی تو متن گفته شد که هیک برای اثبات دلیل خودش یه مثال از مثنوی معنوی میاره که به دلیل جلوگیری از طولانی شدن متن ذکر نشد. این داستان در مورد یه فیل هست که اگه جمع حوصله اش رو داشته باشه و کسی بتونه داستان رو پیدا کنه (که البته داستان خیلی مشهوری هم هست) و نحوه استدلال هیک به اون رو حدس بزنه (دقت کنید که از حدس توقع درست بودن نداریم) ، من هم کل داستان و دلیل رد این استدلال هیک رو اینجا میارم.
کاملا با ربط2: دلیل به وجود اومدن این نگرش خیلی شبیه به یه مکتب امروزی هست که همه اسمش رو شنیدید. اگه کسی بتونه اسم اون رو بیاره به عنوان همکار در تالیف قسمت«سلسله مباحث اندیشه اسلامی» انتخاب میشه، از این فرصت ها زیاد به آدم رو نمیکنه، پس بجنبید...
پانوشت:
وقتی "ارزش ها" عوض می شوند "عوضی ها" با ارزش می شوند...!
- ۹۲/۰۸/۰۴