خرجی سفر (13)
انسان شناسی
با سلام
زیاد تعجب نکنید. این مبحث ادامه همان مطالب سلسله مباحث مبانی اندیشه اسلامی است که به دلیل آنکه شالوده معرفت شناسی و خداشناسی آن ریخته شده و به بنای ستون ها رسیده ایم، قالبش عوض شده وگرنه محتوا همان است و همه اینها در یک راستا هستند. بگذریم و به بحث خودمان برسیم:
انسان چیست و کیست؟
نمیدانم که تاکنون این جمله تامل برانگیز را شنیده اید که می گوید: "اتم را شکافتیم اما از درون خود بی خبریم..."
و نمیدانم که آیا تا به حال به دور از هیاهوی دنیای امروز و تلویزیون و ماهواره و موبایل و شلوغی های اطرافمان با خود خلوت کرده ایم تا خود را بشناسیم؟ که بدانیم چه هستیم، که هستیم، کجا بودیم، کجا هستیم و کجا خواهیم رفت؟
انشاالله در این مطلب به این می پردازیم که چه هستیم و نظر عقل و قرآن در مورد حقیقت وجودی ما چیست.
در مورد انسان دو گونه نظریه مطرح می شود: یکی قائل به این است که هرکدام از ما یک جسم داریم و یک روح غیر مادی و دیگری این عقیده را دارد که انسان موجودی است صرفا مادی و همین یک بعد را بیشتر ندارد. حال ما که مسلمانیم و به نظریه اول اعتقاد داریم می خواهیم بدانیم که دلایل اینکه روح داریم چیست.
دلیل اول: وجود روح بدیهی است!!!
می توان این دلیل را اینگونه توضیح داد که: از واضح ترین اثرات ساحت دوم انسان، تعقل است. همه ما با علم حضوری و بدون واسطه خود، قوه تعقل خودمان را درک می کنیم، پس برای اثبات آن نیازی به دلیل آوردن نیست.
دلیل دوم: برهان « من ثابت »
یک سوال ساده: شما چند ساله اید؟ احتمالا جواب هایی بین 15 تا 45 می دهید که من میانگین آن را یعنی 30 فرض می کنم. پس شما 30 سال پیش متولد شده اید. اما علم امروزی اثبات کرده است که سلول های بدن انسان تقریبا هر هفت سال یکبار کاملا عوض می شوند و سلول های جدید جای سلول های قدیمی را می گیرد. پس چگونه می توان ادعا کرد که ما همان انسان 30 سال پیش هستیم وقتی که با عوض شده سلول هایمان تقریبا 4 بار عوض شده ایم و 4 بار شخص دیگری شده ایم؟ پس علاوه بر این بعد جسمانی، ما چیز دیگری داریم که ثابت است و با گذشت زمان تغییری نمی کند و باعث تغییر نکردن در « من» می شود.
دلیل سوم: برهان انطباق کبیر بر صغیر
همه ما قبول داریم که نمی توان آب یک پارچ را در یک لیوان جای داد. اما چطور می شود که خود ما این همه کوه و دشت و جنگل و صحرا، با آن همه وسعت و عظمتشان را درک می کنیم؟ به عبارت دیگر وقتی که ما این مناطق گسترده را مشاهده و درک می کنیم، این صحنه های گسترده در کجا قرار دارند؟ آیا اینها در سلول های کوچک مغز ما جای گرفته اند؟ مسلما نمی توان قبول کرد که مغز مادی و کوچک ما بتواند این همه امور گسترده را در خود جای دهد، زیرا لازمه این کار، انطباق کبیر بر صغیر است که این محال است. پس می بایست ساحت دیگری در انسان باشد که بتواند این صحنه های گسترده را درک کند.
علاوه بر این دلایل که گفته شد شواهد تجربی زیر هم گفته ما را تایید می کند که انسان علاوه بر ساحت مادی، ساحتی غیر مادی هم دارد. در مورد هر کدام از اینها می توانید جداگانه تحقیق کنید و صحت مدعای ما را تایید کنید:
آتوسکوپی، تله پاتی(دور آگاهی)، اندیشه خوانی، احضار ارواح مردگان، خارج کردن اختیاری روح از بدن، رویای صادقه و ... .
قرآن کریم هم که خود انسان را موجودی دوگانه می داند، بارها شواهدی را مبنی بر دوساحتی بودن انسان بیان می کند که مهمترین آن این آیات سوره مبارکه فجر است که:
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ***ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً
( ای که دارای مرتبه کمال نفسانی اطمینان هستی، به سوی خدایت بازگرد)
این آیه به روشنی بیان می کند که شخصیت نفس بعد از مرگ باقی می ماند و مخاطب این کلمات محبت آمیز الهی قرار می گیرد.
آیات دیگری نیز وجود دارند که بر وجود روح دلالت دارند که از آنها صرف نظر می کنیم، ولی در صورت وجود ابهام، معرفی می شوند.
تا اینجای کار نشان دادیم که روحی هست، اما این روح چگونه است و چه ویژگی هایی دارد؟
یکی از ویژگی های روح مجرد بودن آن است. توضیح آنکه اشیا یا مادی هستند و یا مجرد. اشیای مادی را اشیایی تعریف می کنیم که دارای ویژگی های مادی هستند، یعنی حجم دارند، شکل دارند، رنگ دارند، قابل لمس هستند و از این قبیل صفات؛ مثل سنگ و چوب. در مقابل هرچه که این ویژگی های مادی را نداشته باشد، مجرد است. اکنون شما هم به راحتی می توانید مجرد بودن روح را درک کنید، اما یک دلیل هم برای اثبات این مسئله می آوریم.
یک دلیل برای اثبات تجرد روح: برهان انقسام ناپذیری:
واضح است که اشیای مادی هر چه که باشد را می توان به چند تکه تقسیم کرد، اما وقتی درباره روح سخن می گوییم، نمی توانیم آن را به چند قسمت تقسیم کنیم. مثلا آیا می توان « من» را تجزیه کرد و آن را به دو « نصفه من» تبدیل کرد؟ خیر، اصلا جنس اینها چیز دیگری است.
علاوه بر روح پدیده های روحی مثل ادراک، تعقل، احساس، محبت و این چنین چیزهایی هم تقسیم ناپذیرند و به همین دلیل است که بسیاری از فلاسفه مسلمان ابتدا اثبات می کنند که فعالیت های ذهنی مجرد است و بعد، با استفاده از آن غیرمادی بودن روح را اثبات می کنند.تا اینجای کار تجرد روح را نیز اثبات کردیم.
حال وقت مطرح کردن یک سوال بنیادین است که منشا تفاوت نگرش به انسان در اسلام و غرب میشود و آن هم این است که اصالت با کدامیک است؟ روح یا جسم؟ به بیان دیگر کدامیک سوارکار و کدامیک مَرکب است؟ آیا روح سوار بر جسم است و آن را کنترل می کند و یا جسم است که بر روح فرمانروایی می کند؟ با کمی تامل مشخص می شود که:
سر منشا احساس، اراده، ادراک و تفکر که با وجود اینها ما یک موجود را انسان می دانیم، همگی در روح است و این روح است که بخش اصیل وجود انسان را تشکیل می دهد و هویت واقعی انسان را می سازد چرا که بدن بدون روح هیچکدام از این فعالیت ها را نمی تواند انجام دهد. اما در حالی که جسم محدود به مکان و زمان است، روح می تواند از محدودیت های مادی عبور کند و حوزه های گسترده ای را درک کند. همچنین فعالیت های جسم، محدود به حضور در زمان و مکان آن فعالیت است، اما روح می تواند امور فرا مکانی و فرا زمانی را درک کند و درباره مکان ها و زمان های دیگر قضاوت کند.
بعد از پاسخ به این سوال بنیادین، انسان عاقل همه تلاش هایش را حول کدامیک متمرکز می کند؟ روح یا جسم؟
از اینها که بگذریم، قرآن کریم نیز بر اولیت روح تاکید می کند. مثلا با دقت در آیه 16 سوره مومنون می توان فهمید که خداوند با اینکه بسیاری چیزها را خلق کرده بود بعد آفریدن چه چیزی به خودش "بارک الله" می گوید.
فنا ناپذیری روح و ربط آن به مسئله معاد:
از دیگر نتایج تجرد روح، فنا ناپذیری آن است. آیت الله جوادی آملی در این باره می گوید: « وجود شیئ مجرد- به اتکای قدرت لایزل الهی- از بین نمی رود، زیرا موجود مجرد به غیر از مبدا فاعلی... نیازی به مبدا دیگر، یعنی مبدا مادی ندارد، تا در نتیجه تغیر آن مبدا مادی، دگرگون شود.» علاوه بر این، میل به جاودانگی در عمق وجود همه انسان ها ریشه دارد و بر خداوند حکیم روا نیست که خواسته ای دست نیافتنی را در وجود انسان قرار دهد.
اما این روح جاودانه آیا در جهان دیگر خواهد بود یا در همین جهان جاودانه خواهد شد؟ گویا می خواهیم وجود جهان دیگر را اثبات کنیم، اینطور نیست؟
ادله عقلی معاد:
1- برهان حکمت خداوند:
خداوند حکیم است و کار بیهوده از خداوند سر نمی زند و هر کار او هدفی دارد و هدف خلق مخلوقات، رسیدن آنها به کمال مطلوبشان است. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست و هدفمند آفریده شده و هدف نهایی خلقت انسان رسیدن او به کمال ابدی و جاویدان است. واضح است که این کمال ابدی و جاویدان در زندگی چند روزه دنیا محقق نمی شود و به همین دلیل حکمت خداوند اقتضا می کند که آدمی، حیاتی فراتر از حیات دنیوی داشته باشد و در آنجا به کمال حقیقی خود برسد. این حیات دیگر، حیات اخروی و معاد است.
« آیا گمان می کنید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمی گردید؟» آیه 115 سوره مبارکه مومنون
2- برهان عدالت خداوند:
افرادی آسمانی و نیکوکار بوده اند که سراسر عمر خود را به کارهای خیر و نیکی به دیگران گذرانده اند و از دنیا بهره ای نبرده اند و به فجیع ترین وضعی کشته شدند و صدام حسین هایی هم بودند که عقوبت جنایات بیشماری که انجام دادند تنها تحمل درد چند ثانیه طناب دار بوده است، آن هم بعد از یک دوره طولانی حکومت و رفاه و برخورداری کامل از دنیا. آیا عدالت مطلق خداوند اینگونه است و این اجازه را می دهد که اولا خوبان عالم جزای خوبی خویش را نبینند و یا بدان عالم حتی به اندازه یک هزارم جنایاتی که کرده اند عقوبت نشوند؟ ضرورت وجود معاد و جهانی دیگر برای کیفر و پاداش کامل اعمال انسان ها با این برهان آنقدر واضح است که توضیح اضافه تری را نمی طلبد.
پس با جاودانگی روح، ما توانستیم یک رکن دیگر از اصول دین خود یعنی مسئله معاد را اثبات کنیم.
برای مرور مطالب این بحث روند زیر کمک زیادی به ما می کند.
انسان دو بعدی است یا تک بعدی؟ چرا؟ 3 برهان: بدیهی بودن این مسئله- برهان من ثابت- برهان انطباق کبیر بر صغیر
شواهد تجربی - شواهد قرآنی
روح انسان چه ویژگی هایی دارد؟ الف) مادی است یا مجرد؟ چرا؟ تعریف مادی و مجرد – برهان انقسام ناپذیری
اصالت با روح مجرد است یا جسم مادی؟ چرا؟ نظر قرآن کریم دراین باره چیست؟
آیا روح فنا پذیر است؟ به چه دلیل؟
چگونه می توان با استفاده از فنا ناپذیری انسان مسئله معاد را اثبات کرد؟ برهان حکت خداوند – برهان عدالت خداوند
تا اینجا بخش اول از موضوع انسان شناسی بیان شد. بدلیل مفصل بودن این موضوع و جلوگیری از طولانی شدن کلام، بقیه این بحث به مطلب بعد موکول می شود، انشاالله.
- ۹۲/۱۲/۰۵