برای خاطر آیه ها...(3) برهانِ دوست داشتن
به نام خدا
سلام!
اگر کسی آمد و نشست و با شما بحث کرد که چرا این خدا را میپرستید، جوابش را چی میدهید؟! خب لابد اوّل مینشینید و ثابت میکنید که این خدا وجود دارد که بعد برسید به این که چنین خدایی شایسته پرستش است. شایستهی ربوبیت است. میتوانید از طریق برهان علّیت، برایش صغری کبری بچینید و آخرش برسید به یک علّت تامّه و بگویید این علّت تامّه اسمش خداست. همان «الله» ماست. یا با برهان نظم، به مشاهده و دقت توی آفرینش دعوتش کنید و بعد بگویید ناظمِ این مجموعه، همان خدایِ ماست و چنین خدایی را مگر میشود نپرستید؟ یا شاید با ردّ دور و تسلسل، با برهان صدیقین و اصالتِ وجود یا... نمیدانم. فکر میکنید قانع میشود؟!
بعضی هامان هم می گوییم ما که بیخودی به وجود نیامده ایم و طرف را توی رودربایستی قرار میدهیم که باید از کسی که این نعمت را به ما داده، در عوض این نعمت- ها – او را پرستش کنیم... اما آیا این نیز قانع کننده خواهد بود؟؟ آیا میشود با این جواب ها عطش فطرت را خاموش کرد؟ آیا کسی که مغزش پر از استدلال های بی منطق است را میتوان پاسخ عقلی و منطقی داد؟ آیا در بحث کردن اینکه طرف مقابل کم بیاورد هدف ماست یا قانع کردن وی؟! برای قانع ساختن فرد تنها کافیست تا تلنگری به فطرت فرد زد... باید با یک عملیات ایذایی ضربه را زد و برگشت... با یک پاسخ فطری روزگار شبهات را باید سیاه کرد... اول باید حقیقت طلبی را برافروخت بعد به سراغ قانع کردن عقلی رفت...
*******************
شب رسیده بود و ستارهپرستها خدایشان را نشانِ ابراهیم داده بودند. ابراهیم (ع) گفته بود؛ باشد قبول، فرض میکنم این ربّ من است. چند ساعت بعد، ستاره که غروب کرده بود، برای ردّ پرستش آن ستاره فقط یک جمله گفته بود. گفته بود: من این خدا را دوست ندارم. «من غروب کنندهها را دوست ندارم». و این دوست داشتن و دوست نداشتن اگر از فطرتِ آدمها بیاید، انگار محکم ترین دلیل است برای ردّ، برای اثبات. خدایی که نتواند محبّت فطریِ آدم را به خودش جلب کند، مستحق ربوبیت نیست. علّامه طباطبایی توی المیزانش ذیل آیه 76 سوره انعام، میگوید: «دوست نداشتنِ چیزی با ربوبیتش منافات دارد. بین رب و مربوب یک ارتباط حقیقی وجود دارد که محبّت میآورد. ربوبیت ملازم با محبوبیت است».
داشتم فکر میکردم اسم این برهان را حتما می شود گذاشت «برهانِ دوستداشتن».
اگر کسی آمد و نشست و با شما بحث کرد که چرا این خدا را میپرستید، باید بشود در جوابش دوردستها را نگاه کرد و فقط گفت: من خدایی را میپرستم که دوستش داشته باشم...
بِسم الله الرّحمنِ الرّحیم
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلین
پس چون شب بر او پرده افکند، ستارهای را دید. گفت: این پروردگارِ من است. و آنگاه چون غروب کرد گفت: غروبکنندگان را دوست ندارم. انعام/76
پانوشت:
اگر خاموش باشی تا دیگران به سخنت آورند بهتر از این است که در حال سخن گفتن دیگران خاموشت کنند...
- ۹۲/۰۷/۳۰