وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ...

هُــرمان به معنی هوش و ذکاوت

این بار بخاطر آیه ها...

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۴۴ ق.ظ

آیه اول:رنگ خدایی

سلام!

بحمد الله دیروز رسیدیم به یزد...اول خیلی با اینجا رابطه برقرار نکردم... شاید علتش پیچ و تاب های توی شهر و خستگی راه و رانندگی بود...نمیدونم...

اما از دیشب ورق برگشت... آخه رفتن به جایی که شام و ناهار و صبحانه بیان دنبالت و ببرنت رستوران! یا گذاشتن تورهای تفریحی تقریبا مجانی! و از همه مهمتر اینترنت پرسرعت بی سیم 24 ساعته توی یه باغ گل وسط دانشگاه زیر یک آلاچیق چوبی وسط یه آسمون آبی بدون ابر جایی نیست که خوش نگذره... اینا رو گفتم که شما رم توی خوشیم شریک کنم!!! آخه میدونین که... وصف الحال...نصف الحال...!!!

بریم سر اصل مطلب:

قرار بود این مطلب رو بعد از مسافرت براتون بذارم ولی نمیدونم چیکار کردین که توفیق نصیبتون شد(!) از اینجا مطلب بنویسم...بعضی آیه های قرآن رو خیلی دوست دارم و با اونا رابطه عمیقی برقرار کردم و بیشتر اوقات که دلم میگیره اینا رو زمزمه میکنم پیش خودم، و میخوام به مرور با این آیه ها دسته جمعی صفا کنیم...!

 

بسم الله الرحمن الرحیم

صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ

 رنگِ خدایی، و چه رنگی‌ بهتر از رنگِ‌ خدایی؟! و ما او را پرستندگانیم. بقره 138

 

بچّه که بودم، همه رنگ‌ها رو دوست داشتم. وااای رنگین کمان رو که نگو؛ وقتی با بارشِ ‌قطراتِ ریزِ باران خورشید هم می‌تابید، چقدر مسحورِ ‌آن رنگها می‌شدم و کودکانه ذوق می‌کردم. آبی آسمانی و صورتی را ولی بیشتر دوست داشتم، مثل دخترها!!! و ترکیبشان را با سفید، از بس که حس لطافت و رهایی می داد. هنوز هم که هنوز است از بین این گونه ‌های رزِ هلندی، آن مدلی که وسط گلبرگ هایش سفید است و لبه‌هایش صورتی، به وجد می‌آیم. آبی که دیگر هیچ تا جایی پیش رفت که استقلالی ام کرد(!) و زمینه آبی با ابرهای سفید، پای ثابت طراحی هایم شد...

بعدترها وقتی با Photoshop ، تصویرسازی می‌کردم و نقوش اصیل تذهیب و معرّق را دوباره و چندباره ترکیب می کردم، این طیف‌های فیروزه‌ای و لاجوردی روحم را پرواز می داد. این کاشی‌های فیروزه‌ای وسط معقّلی‌ها و ترکیبشان با آجرهای سفالی آرامم می‌کرد انگار...گنبد مسجد کبود... گنبد مسجد شیخ لطف الله...کاشی‌های ایوان مسجدِ امام...اصلاً خط آسمانِ شهرهای کویری را برای همین دوست دارم، آنجا که گنبدهای فیروزه‌ای و بادگیرهایِ خاکی با هم به آسمان می رسند، شاید همین علتی بر تحمل تنهایی ام در اینجا باشد...

اما... گاهی دلم از رنگ‌ها می‌گرفت و هوایِ بی‌رنگی می‌‌کرد...

از دو صد رنگی به بی‌رنگی رهی‌ ست/ رنگ چون ابر است و بی‌ رنگی مهی‌ ست

هوایی می‌شدم نور را از پسِ این شیشه‌هایِ‌ رنگ رنگ تجربه کنم، مولانا می‌گه: خوی کن بی‌شیشه دیدن نور را! چشم‌هایِ من ولی یاری نمی‌کرد...

شیشهای رنگ رنگ آن نور را/ می‌نماید این‌چنین رنگین به ما

چون نماند شیشهای رنگ رنگ/ نور بی ‌رنگت کند آن ‌گاه رنگ

خوی کن بی ‌شیشه دیدن نور را/ تا چو شیشه بشکند نبوَد غمی.

می‌‌گفت: عاشق، هم‌رنگِ عشقش می‌شود و من دیگر دلم بی‌رنگی هم نمی‌خواست. می‌ گفت: حرف ‌زدنش، طرز فکرش، دوست داشتن‌ هایش. می‌گفت: عاشقی که رنگِ معشوق نگیرد، عاشق نیست... و من رنگم را می‌پاییدم هر روز، ولی رنگِ تو نبود!...یعنی من عاشق نبودم؟خدایا...

تست روان شناسیِ رنگ ها را گذاشته‌ای جلویت، می‌پرسی: بگو چه رنگی دوست داری تا بگویم چه طور شخصیتی هستی؟...آه می‌کشم. کاش می‌توانستم بگویم: رنگِ‌ خدایی تا بگویی: خدایی هستی.

ببخشد که طولانی شد!

یا حق...

کاملا با ربط:

در ذیل تفسیر این آیه در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده: چون جهودان را مولودى بودى رنگى در او مالیدندى و ترسایان نیز رنگى به خلاف جهودان‏...ترسایان در روز هفتم مولود را در آبى زردرنگ به نام «معمودیه‏»  مى‏شستند و به این عمل فخر مى‏کردند که ما را صبغه هست و مسلمانان را نیست‏. آیه فوق نازل شد و فرمود: بگویید صبغه ما الهی‌ست. صبغه‌ای که بهتر از آن نیست. 

پا نوشت:

بعضی حرف ها را نباید زد! بعضی حرف ها را نباید خورد! بیچاره دل... چه می کشد بین این "زد" و " خورد"!

  • هـُـــــــــــــــرمان

نظرات  (۶)

الهی تو آنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی،چشمه های مهربر سرهای ایشان روان ساختی وآن دلها را آینه ی خود ومحل صفا نمودی،تو درآن پیدا به پیدایی خود در آن دو گیتی ناپیدا کردی!  پیر هرات
سلام، وصف الحال زیبای شما، مارا هم به سرزمین بادگیرهای گلی ومردمان سخت کوش وباصفای یزد برد.
دوست عزیز، رنگ خدا رادر گلبرگهای لب صورتی ورنگین کمان ،کاشیهای فیروزه ای گنبد ها و...دیدن صفای باطن و دیده  بینا  میخواهد که نصیب هر کسی نمیشود!!!
امثال من که کوررنگی دارند وقادر به درک طیف انوار الهی نیستندرا، حتی با منشور قرآن وعترت هم نمیتوان درمان کرد!!
لحظه هایتان آکنده از مهر خدا،شاد وسلامت باشید.
پاسخ:

خدا شما رو حفظ کنه...

به خاطر لقبی که بکار بردید کلی خندیدم

دل نوشته ها و متن های ادبی شما طوری هست که گاها برای فهمیدنش ما رو به زحمت میندازه!!!

خوشا به حالتون که به این زیبایی مناجات میکنید...التماس دعا

بانو سلام،از گوشه ی عزلت نشین زمین به بانوی گل خفته در این سرزمین،خوشا شهر قم ومردم مومن آن که قرنهاست  افتخار میزبانیت را بر سر گذارند! 
 تولد بانوی حلم وادب و روز دختران الگو ساز ومعصومه پیشه را به تمام خانوم دخترای گل ومهربون تبریک میگم ،براشون  حفظ گوهر گرانبهای عفت وحیا رو از بانوی   با کرامت حضرت  معصومه س آرزومندم.
داداش سلام،از رنگ آبی گفتی وکردی کبابم!!!
آخه منم یه استقلالی دو آتیشه ام!با این بازی خالی از تکنیک وکسل کننده دیروزشون، برگ یه دربی به درد نخورو نچسب دیگه ورق خورد!منکه تصمیم گرفتم بجای دیدن فوتبال ،بادبادک هوا کنم!!؟ ای بابا ما رو چه به فوتبال؟ بنظر من فوتبالیستای کشورمون باید برن تو مدارس فوتبال نو نهالان کشورای دیگه ،یه کم الفبای تکنیک یاد بگیرند!!؟ شاید در ده قرن آینده حرفی واسه گفتن داشته باشند؟!  تازشم ،اینهمه پول بیت المال حیف ومیل نمیشه!؟
راستی ،حتما به پیشنهادم فکر کنید!بیاد کودکی ،بادبادکای کاغذی ،یادش بخیر!؟
پاسخ:

سلام

خوشبختانه من بازی رو ندیدم، پس نظری هم ندارم...!

البته دربی تهران اکثر مواقع کسل کننده بوده

درباره بادبادک هم بگم که تو درست کردنش استادم!!! کلاس خصوصی هم نمیذارم!!!

با سلام، تنت بی ملال و سرت بی کلاه،رفیق شفیق ،فکر جیب میب مردم بودی ،حرف رنگ منگ نمیزدی!معلومه حالت توپ موپه که دنبال آدم یه رنگی؟این روزا ای یه رنگ باشی کلاه ملاهت پس مسه!
 با ریا میا وحیله میله ،نمیشه یه لقمه نون مون درآورد،چه برسه به حلال ملالش!راستی یزد مزد خوش موش که میگذره؟جای ما رم خالی مالی کنین؟

پاسخ:

 سلام...

متاسفانه تا حدودی حق با شماست...هم با حیله میشه نون در آورد هم با میله!!!

جا خالی کردن هم تو مرام ما نیست! جا خالی کنم میای میخوری به دیوار!!!

  • هـُـــــــــــــــرمان
  • سلام

    ببخشید که خودم  برا خودم نظر مینویسم!!!

    اینجا متوجه شدم که بنر بالای وبلاگ یه کپی برداری استادانه از کاشی کاری های مسجد جامع یزده!

    از خودم بر خودم،ای داداش ،دست پیش گرفتی پس نیفتی؟!سرقت وکپی آثار فرهنگی ،اونم از نوع کاشی کاری یزدی قابل توجیه هست!!!نون ونمک یزدیا رو خوردن وکپی کردن آثار ملی شون!!؟بامرام که اهل جاخالی دادن نیستی،حالا کی  میخوره تو دیوار؟!
    پاسخ:
    والا با این نوناشون!!!