وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ...

هُــرمان به معنی هوش و ذکاوت

انسان شناسی 2

دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۱۳ ب.ظ

فطرت

به واسطه احتجاب به طبیعت، کثرت و قلت حجب، زیادی و کمی اشتغال به کثرت و دلبستگی به دنیا و شعب کثیره آن، در تشخیص کمال مطلق، مردم متفرق و مختلف شدند... و این اختلاف و تشخیص از احتجاب فطرت است؛ زیرا که این خطا در مصداق محبوب است... . اگر این حجاب های ظلمانی و بلکه نورانی از رخسار شریف فطرت برداشته شود، آن وقت عشق به کمال مطلق، بی حجاب و اشتباه در او هویدا شود، و محبوب های مجازی و بت های خانه دل را در هم شکند و دستاویز دلبری شود که تمام دل ها خواهی نخواهی به آن متوجه است.

 سید روح الله موسوی خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل

 

 

در بخش قبل وجود روح، تجرد روح، اصالت روح و جاودانگی روح را بیان کردیم و دلایلی عقلی برای وجود معاد را متذکر شدیم.

انشاالله در این مطلب، بعضی دیگر از ابعاد حقیقت انسان مثل سرشت مشترک انسان ها، علاقه مندی های فطری انسان ها، جایگاه انسان در آفرینش را توضیح خواهیم داد و در انتها نیز اشاره ای مختصر به بلای جان دنیای امروز  خواهیم انداخت.

سرشت مشترک انسانی

این که گفتیم یعنی چه؟ منظور دریک کلام ویژگی هایی است که انسان را از حیوان جدا کرده است. همه این ویژگی ها در ذات انسان قرار دارد و در همه انسان ها با هر قومیت و رنگ پوست و تفاوتی که دارند یکسان است. این ویژگی ها در چند چیز مشترک هستند و آن هم فرا حیوانی بودن، غیر اکتسابی بودن و زوال ناپذیری آن ها است.

این ویژگی های مشترک چند مولفه اساسی دارد:

1- برخورداری انسان از دستگاه شناخت و ادراک ویژه که انسان مفاهیم و قوانین را به کمک آن درک می کند. مثلا گزاره «اجتماع نقیضین محال است» را دستگاه ادراکی انسان بدون هیچ تجربه ای درک می کند.

2- توانایی ذاتی بشر در انتخاب آگاهانه، استعداد رسیدن به کمال بی نهایت، قدرت خود سازی و ... .

توانایی رسیدن انسان به کمال بینهایت فقط و فقط مختص انسان است و حتی مقرب ترین فرشته ها هم از یک جا به بعد اگر بروند بال هایشان می سوزد...

3- گرایش های مختلف در سرشت آدمی مثل کمال خواهی، عدالت خواهی، زیبایی طلبی، میل به جاودانگی، میل به پرستش و از این قبیل.

اما فطرت انسان چیست و امور فطری کدام اند؟

امور فطری اموری هستند که در نهاد همه افراد انسان ها نهادینه شده است و منظور ما از فطرت، همان سرشت ها و گرایش ها و شناخت هایی است که بصورت مشترک در همه انسان ها قرار داده شده است.

اصلا کلمه فطرت از ماده « فطر» است که این ماده از لحاظ لغوی، به معنای شکافتن است و به این دلیل به معنای خلقت به کار می رود که درواقع خلقت، ابداع چیزی است که نبوده است. و در مورد خلقت نوع انسان، کلمه فطرت در اصطلاح به معنای نوع خلقتی است که خداوند متعال در نهاد انسان ها بنا کرده است که ذاتی و غیر اکتسابی است.

این امور فطری انسان انواعی دارد، از جمله:

1- کمال طلبی:

وقتی به درون خود مراجعه می کنیم، می بینیم که همواره گرایشی ذاتی از درون، ما را به سمت کمال می کشاند و از ماتحقق کمال را مطالبه می کند و بالاترین مرتبه این کمال طلبی ها، گرایش به کمال مطلق است.

امام خمینی(ره) در شرح حدیث جنود عقل و جهل می فرماید:« باید دانست که عشق به کمال مطلق، که از آن منشعب شود، عشق به علم مطلق و قدرت مطلق و حیات مطلقه و اراده مطلقه و غیر ذلک از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائله بشراست، و هیچ طایفه ای از طایفه دیگر، در اصل این فطرت، ممتاز نیستند؛ اگرچه در مدارج و مراتب، فرق داشته باشند.»

حضرت امام در کتاب اربعین حدیث هم چنین اشاره ای می کنند و می فرمایند:«یکی از فطرت هایی که جمیع سلسله بنی الانسان، مخمر بر آن هستند، فطرت عشق به کمال است که اگر در تمام دوره های زندگی بشر قدم زنی، این عشق و محبت را در خمیره او می یابی و قلب او را متوجه کمال می بینی.»

البته باید دانسته شود که کمال طلبی فطری بشر این معنا را ندارند که همه کمال یکسانی را دنبال می کنند، بسیارند کسانی که در تشخیص مصداق کمال دچار اشتباه می شوند.

همه انسان ها می خواهند به بهترین و برترین کمالات برسند و یکی با عوض کردن ماشین های مدل بالای خود دنبال رسیدن به این میل ذاتی خود است، دیگری با عوض کردن خانه های خود، سومی دوست دارد با صعود به پله های بالاتر قدرت به این میل خود پاسخ دهد و ... که هیچ کدام هم به مقصود خود نمی رسند، چرا که جایی دنبال چیزی می گردند که آن چیز اصلا در آنجا نیست!! بسیاری از این اشتباهات اساسی در تشخیص مصداق کمال مطلق هم به دلیل نادانی و گناه و بی توجهی به دستورات عقل و فطرت است.

2- حقیقت جویی:

دیگر گرایش فطری ما انسان ها، میل به حقیقت است؛ یعنی گرایش به کشف واقعیات آنچنان که هستند، به عبارت دیگر درک حقایق اشیا. همه انسان ها به دنبال کشف حقیقت هستند و همه دانش های بشری برای ارضای همین میل حقیقت جویی بوجود آمده اند. اگرچه در اینجا نیز با اینکه این میل در تمام انسان ها مشترک است، بعضی ممکن است ابزارها و معیار های نادرستی را برای کشف حقیقت به کار گیرند.

3- زیبایی خواهی:

گرایش فطری دیگر، میل به زیبایی است. کدام انسانی است که از دیدن یک منظره خیال انگیز، یا یک دریای صاف و زلال و یا از منظره آسمان و افق و کوه ها و طبیعت لذت نبرد. انسان حتی در پوشش هم می کوشد که تا جای ممکن، خود را زیباتر بنمایاند.

4- توحید

از گرایش های فطری دیگر انسان، فطرت الهی یا فطرت توحید است. انسان به کمال بینهایت که همان وجود باری تعالی است گرایش دارد و از آنجا که بینهایت نمی تواند دوتا باشد، این گرایش به کمال بینهایت، گرایش به توحید هم هست. این تحلیل را آیات قرآن هم تایید می کند.

 فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگارکن. این فطرتی است که خداوند، انسان ها را بر آن آفریده است. در آفرینش الهی دگرگونی نیست. این است آیین استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند.

این آیه تاکید می کند که همه انسان ها از فطرت الهی برخوردارند و این فطرت زوال ناپذیر است.

این فطرت سه ویژگی هم دارد: خداشناس است، خدا را می جوید، خداپرست هم هست.

خداجویی فطری: انسان بر حسب فطرت خود به سوی خداوند گرایش دارد، یعنی یک میل قلبی انسان را به طرف خداوند می کشاند و انسان را وادار به جستجوی خداوند می کند.

خداپرستی فطری: در انسان گرایشی وجود دارد که می خواهد در مقابل خداوند متعال خضوع و کرنش کند و خواستی در وجود انسان قرار دارد که جز با پرستش خداوند ارضا نمی شود.

خداشناسی فطری: این واژه دو معنا دارد: الف) شناخت حصولی و ذهنی نسبت به خداوند متعال

                                                 ب) شناخت حضوری و شهودی

شناخت حصولی و ذهنی، همان فطریات منطق هستند و این نوع خداشناسی به معنای آن است که عقل ما از راهی پی به وجود خداوند می برد و این راه همیشه برایش موجود است.

شناخت حضوری و شهودی هم به این معناست که انسان طوری آفریده شده است که در اعماق قلب خود رابطه ای با خداوند دارد و اگر انسان در اعماق قلب خویش درست کند و کاو کند این رابطه را پیدا می کند، ولی چه کنیم که تعلقات دنیوی مانع این درک می شوند. اگر این تعلقات قطع شود ( در یک حالت اضطراری و یا با مجاهدت خود انسان ) آن وقت است که در عمق دل خود، وجود این رابطه را درک می کنیم، تا جایی که حضرت امیر (ع) می فرمایند:« من خدایی را که نمی بینم عبادت نمی کنم.» ائمه علیهم السلام نیز بعضا افراد را به این خداشناسی فطری خود ارجاع می دادند، مثل همان کسی که امید نجات او را در لحظه غرق شدن در دریا پرسیدند.

کلام طولانی شد و بحث به جایگاه انسان در آفرینش و بلای جان دنیای امروز نرسید، امیدوارم خداوند توفیق دهد و در مطلب بعد بتوانیم این بحث را به اتمام برسانیم.

حال باید بتوانید چند جمله در مورد فطرت انسان برای شخصی دیگر صحبت کنید. آیا میتوانید؟          

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">