بسم الله الرحمنـــ الرحیمــــ
به سخنان امام گوش مى دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر مى کرد. تشنگى تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیاى حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در هیمن موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند:«کمى آب بیاورید»
سلام. اگر که یادتون باشه تو مطلب قبل این بحث رو شروع کردیم که فلسفه آفرینش و معنی زندگی چیه و اصلا چرا خداوند اراده کرد که این دنیا رو بیافرینه و با این دست سوالات بتونیم معنی و هدف زندگی خودمون رو بفهمیم.
بعد از اون به این پرداختیم که اصلا چی میشه که این سوالات تو ذهن ما جا میگیره و حالا ادامه مطلب.
بنام خدا
سلام!
هرچه که بیشتر زمان می گذرد، غربتت بیشتر آشکار میشود آقاجان... هــــــزار و صــــــد و هفتــــــــاد و شـــــــش سال هم کافی نبود تا جنبه ی دیدارت در بین ما پدید گردد... آری ما!
مایی که دلگیری غروب جمعه ها را نیز فراموش کرده ایم، در هیاهوی این همه گناه و تغافل... نمیدانم تا به حال چند بار تو را دیدم و ندیده ام! یعنی نخواستی که ببینمت!
با سلام. خوشحالم که دوباره بعد از یه غیبت چند ماهه می تونم در خدمتتون باشم و کمی در مورد اساس اصول عقایدمون با هم صحبت کنیم.
اول یه مرور کوتاه روی مباحث قبل داشته باشیم. اول که وارد بخش خرجی سفر شدیم یه نگاه کلی به انسان انداختیم، یاد گرفتیم که چرا تو وجود انسان روح وجود داره و این روح یه سری ویژگی ها داره مثل مجرد بودن، و با کمک همین ویژگی های روح مسئله معاد مطرح شد. بعد از اون سرشت مشترک انسانی مطرح شد و کمی هم در مورد فطرت صحبت شد و امور فطری انسان بیان شد. بعد از اون هم گفتیم که این انسان با این همه کمالات جاش کجای آفرینش هست و چی داره که باعث می شه جاش اونجا باشه و کلا آدمیزاد چی داره که بقیه ندارند. بعد از اون هم در مورد اومانیسم صحبت کردیم و گفتیم که چی شد که خداوند رو از محوریت آفرینش برداشتند و انسان رو سرجاش گذاشتند؛ اصلا چی شد که این نظریه شکل گرفت و چه پیامدهایی داشت و ... . این یه خلاصه ای بود از بحث های قبل.
اما بحث این مطلب ما به این می پردازه که اصلا فلسفه آفرینش چیه و چرا خداوند اراده کرد که این دنیا رو درست کنه؟ یا اینکه چرا انسان رو این دنیا اومد و اصلا معنی این زندگی چیه؟ احتمالا تو سه تا مطلب می تونیم کامل این مسئله رو توضیح بدیم، انشاالله.
بنام خدا
سلام!
روایت اول:
در دوران نوجوانی خیلی به مسائل مربوط به ظهور و دوران قبل و بعد از اون علاقه نشون میدادم مخصوصاً اگه موضوعی درباره یاران امام زمان (عج) گیر می آوردم تا چند و چون کار برام روشن نمیشد دست بردار از ماجرا نمیشدم، هروقت جایی صحبتی از آقا امام زمان و یارانش و یا سایر مباحث دوران ظهور میشد سراپا گوش می شدم تا یه چیزی دستگیرم بشه... همیشه منتظر بودم تا مجله موعود به دستم برسه و یک راست میرفتم سراغ قسمت سوالات خواننده ها تا جواب پرسش ها رو که اکثراً جواب کنجکاوی های ذهن خودم هم ما بینش بود رو پیدا کنم... خیلی موقع ها هم مقالات و داستان های مربوط به تشرفات و ویژگی سربازان آقا رو می خوندم. مثلاً اینکه فلانی چطور به محضر آقا رسید و برخورد آقا باهاش چطور بود یا اینکه شهر هایی مثل طالقان و... که بیشتر سربازای امام اهل اونجاها هستن کجان؟! همون موقع ها بود که فهمیدم یکی از سربازای امام توی قبرستان دارالسلام شیراز مدفون هستن...